وقتی کسی در کنارت هست،خوب نگاهش کن !
به تمام جزئیاتش…
به لبخند بین حرف هایش..
به سبک ادای کلماتش،
به شیوه ی راه رفتنش،نشستنش..
به چشم هاش خیره شو..
دستهایش را به حافظه ات بسپار…
گاهی آدم ها انقد سریع میروند،که حسرت یک نگاه سرسری را هم به دلت میگذارند…
تنها بودن ، قدرت میخواهد...
و این قدرت را کسی به من داد که روزی میگفت تنهایت
نمی گذارم...
به سلامتی کسی که وقتی بغلش کردم :
تمام بدنم لرزید!
نه واسه خوشحالی یا عشق بازی!
واسه ترس از فردای بدون اون…….؟؟!!
دیدن عکست تمام سهم من است
از “تو “
آن را هم جیره بندی کرده ام
تا مبادا
توقعش زیاد شود!!
دل است دیگر . . .
ممکن است فردا خودت را از من بخواهد!!
خــدایا ؟
کــمــی بــیـا جــلــوتــــر . .
مــی خــواهـــم در گوشــت چــیــزی بــگــویم . . . !
ایـن یـک اعــتـراف اســت . . .
مــن ..
بــی او ..
دوام نــمی آورم
جای خالیت را با فرض پر کرده ام
حرامش باد آنکه پر کرد جای مرا…
وقتی عاشقش شدم که دیدم
هیچوقت دلمو نشکست
هیچوقت بهم نه نگفت
همیشه در جواب بچه بازیهام
خندید و گفت: عاشق همین کاراتم…
باید برای زمستان کتی گرم بخرم،
با جیب هایی برای دستانم،
تن های تنها،
زود یخ میزنند…
اگر روزی رسد که من نبودم
تمام وصیتم به تو این است
“خوب بمان”
“از همان خوب هایی که من عاشقش بودم”
سخت است حرفت را نفهمند !
سخت تر این است که حرفت را اشتباهی بفهمند !
حالا میفهمم که خدا چه زجری میکشد وقتی این همه آدم حرفش را که نفهمیده اند هیچ ، اشتباهی هم فهمیده اند . . .
عشق های امروزی :
بی نام ، قابل انتقال به غیر و معاف از احساس میباشند . . . !
ﺍﺣﻤﻖ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ ، ﻣﻨﺘﻈﺮ ﮐﺴﯽ ﻣﯿﻤﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻫﯿﭽﮕﺎﻩ ﻣﻨﺘﻈﺮﺕ ﻧﯿﺴﺖ . . .
بی شعورترین موجود دنیا این دل منه !
روزی هزارتا دلیل و منطق براش میارم آروم میشه ، بازم دم دمای شب که میشه هی ازم میپرسه چرا . . .
می گویند :
خوش به حالت !
از وقتی که رفته حتی خم به ابرو نیاوردی . . . !
نمی دانند بعضی دردها کمر خم می کنند ، نه ابرو . . . !
امشب قرص هایم آلزایمر گرفتند ، یادشان رفته که خواب اورند نه یاد آور . . .
گفتم : « دوستت دارم » ؛
گفت : نظر لطفت است ؛ نظر دلم بود . . .
همه جا هستی !
در نوشته هایم ، در خیالم ، در دنیایم
تنها جایی که باید باشی و ندارَمت کنارَم است . . .
چه کسی برای عشق ما شعر اتل متل خواند !
که پایت را به این راحتی از زندگیم ورچیدی ؟
چه داستان غریبی است داستان زندگی !
دستی که داس را برداشت ؛ همان دستی که گندم را کاشته بود . . .
ﻭﻗﺘﯽ ﺩﻟﺖ ﯾﻪ ﺟﺎﯾﯽ “ﮔﯿﺮ” ﺑﺎﺷﻪ ، ﮐﻞ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ ﺭﻭ “ﻧﺦ ﮐﺶ” ﻣﯿﮑﻨﻪ …
من همان اتفاقم که افتاد و شکست !
ﺗﻼﺵ ﺑﺮﺍﯼ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩﻥ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺭﯼ ﺩﺭﺳﺖ ﻣﺜﻞ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺨﻮﺍﻫﯽ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﻧﺪﯾﺪﻩ ﺍﯼ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ
ﺑﯿﺎﻭﺭﯼ !
تابستان داغی ست من اما دلم دیگر به این زندگی گرم نمیشود …
حالم حال گرگی است که خداوند توبه اش را پذیرفته ولی مردمان میگویند : توبه گرک مرگ است !
جایی خواندم ما آدمها زنده ایم به سبب آنکه کسی دوستمان داشته باشد …
سوالی پیش آمد ! من برای چه زنده ام ؟؟؟
گاهی باید بعضی احساس ها رو بذاری توی خونه ی سالمندان دلت و اینقدر بهشون بی توجهی کنی تا بمیرن !
سنگین تر از آنم که با گریه سبک شوم …
شاید گوشم بدهکار نباشد ولی قلبم تا دلت بخواهد ورشکسته است …
کاش إنقدری که آدما دلمون رو شکستن یه بارم خلوتمونو میشکستن !
“گذشته” را که به یاد می آورم از “حال” میروم !
بهار
[ چهار شنبه 8 مرداد 1392برچسب:عاشقانه ها,
] [ 22:27 ] [ bahar ][